سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Skip to content
آرشیو مطالب
نظر سنجی
نظر سنجی
آمار
بازدید دیروز: 36
کل بازدیدها: 240901

بیست توصیه برای دانش آموزانی که انشای 20 می خواهند.

سلام دانش آموز عزیز، اگر نمی توانی انشا بنویسی یا انشا نوشتن برای تو مشکل است، غضه نخور. با توصیه های زیر می توانی بهترین انشا را بنویسی و نمره 20بگیری. حالا با دقت سفارض های زیر را بخون وبه آن ها عمل کن.


1_ یادت باشد انشا همان گفتن است، اما گفتن مکتوب یعنی همان گونه که حرف می زنی می توانی ینویسی، حتی از گفتن هم آسان تر است . یا حتی شما می توانید گفتارتان را بنویسید. مثلا اگر برای خرید به مغازه رفتید و چیزی خریدید، همین رفتن به مغازه را ابتدا به زبان گفتار بنویس و سپس آن ها را تبدیل به نوشتار کن. با این کار شما انشا نوشته اید.

2_ با جمله های ساده شروع کن. ابتدا چند کلمه برای خود بنویس و سپس با آن ها جمله بسار. مثلا هر کلمه زیر را در یک جمله به کار ببر. سوسک، درخت، هواپیما، نمک.

3_ حالا سعی کن با دوکلمه که اصلا به هم ندارند، جمله بسازی. مثلا کلمات مداد و آسمان را در یک جمله به کار ببر.

4_در این مرحله سعی کن با سه کلمه یا بیش تر جمله نویسی. مثلا یخچال، مدرسه و کوهستان را در یک جمله به کار ببر.

5_ جمله هایی با فعل های متفاوت بنویس.

6_ اگر می خواهی جمله هایت زیبا باشند، کافی است که جلوی کلمه هایت یک کلمه << مثل>> بنویسی وسپس با آن ها جمله بنویسی. اگر این کار را انجام دهی از آرایه ادبی تشبیه استفاده کرده ای حالا جمله های زیر را ادامه بده.

خورشید مثل .... مادر مثل...

7_ بعضی کلمات را می توانی در دو معنای متفاوت به کارببری. مثلا کلمه ستاره را یکبار در معنای اسم دختر ویکبار به معای ستاره ای که در آسمان است در جمله به کارببر.

8_ سعی کن هرچه به ذهنت می آید بنویسی. سپس می توانی برگردی و آن ها را ویرایش کنی . ( از نوشتن نترس)

9_ از هر موضوع کوچک برای نوشتن استفاده کن . مثلا اتفاقی در راه مدرسه، رفتگر محله تان، کاسب محله تان و...

10_ بعدی از جمله نویسی، بند (پارگراف) نویسی را تمرین کن. هر چه می خواهی بنویسی در یک بند بنویسی. حالا در یک بند بنویسی << وقتی بهار می آید چه حسی داری.>>

11_ برای موفقیت در هر کاری نیاز به تمرین است وبرای موفقیت در انشا نویسی هم باید تمرین کنید وتمرین کنید وتمرین. یادتان باشد هیچ نویسنده ای از مادر نویسنده به دنیا نیامده، بلکه با تمرین کردن، نویسنده شده است.

12_ هر هفته یک داستان کوتاه بخوانید و به کلمات وجمله های آن توجه کنید. وببینید اگر شما جای نویسنده داستان بودید چه کلمات دیگری استفاده می کردید. آن ها را بنویسید.

13_ داستان ها را خلاصه کنید. برای خلاصه کردن کافی است داستان را برای کسی تعریف کنید و آن ها را بنویسید.

14_ برای این که خوب بنویسید باید خوب نگاه کنید وچشمان بینا داشته باشید. به اطرافتان نگاه کنید وهر چه می بینید بنویسید.

15_ خداوند پنچ حس به ما داده است. سعی کنید از پنج حستان استفاده کنید. مثلا وقتی دست روی می کشیم احساس زبری یا نرمی به ما دست می دهد و...

16_ اگر چند کلمه هم معنا هستند از کلمه ای که زیبا است استفاده کنید. مثلا << بفرما، بنشین>> بک معنا دارد، اما می دانید << بفرما>> زیباتر است.

17_ سعی کنید برای کلمات، صفت های متفاوت بنویسید. اگر در این کار تمرین کنید دایره واژگان ذهن شما زیاد می شود. مثلا برای انار می توان صفت های سرخ، ترش، ملس، شیرین و... را به کار برد. شما چه صفت های دیگری برای انار می شناسید آن ها را بنویسید.

18_ از زبان اشیای اطراف خود حرف بزنید. مثلا از زبان کیفتان یا یخچل منزلتان یا تخته کلاس و... برای این کار کافی است خودتان را جای آن شی یا موضوع بگذارید.

19_ از نوشتن موضوعات خنده دار ( طنز) غفلت نکنید. برای این کار کافی است یک لطیفه درست کنید یا این که به لطیفه هایی که شنیده اید کمی شاخ وبرگ دهید و آن ها را برای دوستتان تعریف کنید.

20_ سعی کنید کوتاه بنویسید. طولانی نوشتن هنر نیست، بلکه هنر در کوتاه نویسی است. گاهی می توانید انشایتان را در یک جمله بنویسید. آن هم یک جمله زیبا وقشنگ و پرمعنا، این ها توصیه یک معلم انشا برای شما بود که اعتقاد دارد همه می توانند انشا بنویسند. به امید بیست سفرش بعدی .

ادامه مطلب...


خرمشهر

خرمشهر آزاد شد . این خبر، تیتر بسیاری از روزنامه های ایران در سوم خرداد ماه سال1361 بود. تیتری به یادماندنی و هیجان آور که با هلهله مردم،صدای بوق ممتد اتومبیل ها ،پخش شیرینی در معابر وچهارراه ها از سوی عابران پیاده وگلریزان مادران وکودکان در مدارس همراه شد.هنوز چندی از دستور امام خمینی (ر ه) مبنی بر آزادی خرمشهر نمی گذشت که خدا به وسیله ی سربازان اسلام این شهر را آزاد کرد. خرمشهر نخستین وعزیزترین اسیر آزاد شده ایران بود.کودکی گمگشته که با تلاش و جانفشانی تمامی مردم ایران به آغوش خانواده برگشت. اگر چه خرمشهر هنوز داغ تاول های نامردی نامردمان زمان را برچهره ی جوانش دارد ،اما دل مهربانش همچنان با صدای ضربان تمامی کسانی که خالق آزادی خاکش هستند می تپد.اگر چه امروزه بسیاری از قهرمانان ان دوران در میان ما نیستند ، یادوخاطره حماسه شان درذهن ما جاری است .

حسین قیصری می گوید: من آن روز در خیابان منتهی به بازار بودم که متوجه شدم ترافیک سنگینی از حرکت ماشین ها جلو گیری می کند.مردم هم دیگر را در آغوش می گیرند وعده ای هم مشغول پذیرایی از رهگذران با شیرینی هستند .یادم می آید جوانی سرش را از شیشه ی اتومبیل بیرون کرده بود و داد میزد خرمشهر آزاد شد خرمشهر آزاد شد .محمد صالحی دولابی-راننده تاکسی-در خاطرات خود می گوید:انگار همین دیروز بود.من در آژانس کار می کردم .رادیو روشن بود وهمه ی بچه ها به آن گوش می دادند چون چند روزی می شد که بچه های بسیجی در جبه مشغول عملیات بودندوما هر لحظه منتظر خبری از خط مقدم بودیم که یک دفعه گوینده رادیو با خواندن متنی حماسی گفت:سربازان اسلام ، فرزندان ایران خرمشهر را آزاد کردند .همه در آغوش هم بودیم و این پیروزی را تبریک می گفتیم  محمد ایمانی یکی از سربازان آن دوران می گوید:هرزمان نگاهم تقویم سوم خرداد را نشانه می رود نا خودا گاه ذهنم مسافر شهر خون وقیام می شودو خاطرات یکی پس از دیگری مانند تصاویر جذاب از پیش رویم می گذرد .

سوم خرداد هر سال به یاد مردم خون گرم ومقاوم،به یاد سنگر مستحکم و مردمی که ندای الله اکبر شان فضای شهر را عطر آگین کرده بود ویاد پل خرمشهر که مانند پل صراط،خوبان را به سرعت عبور می داد و به یاد نخل های استوار ونیم سوخته که جای خود را به خودرو های ساقط شده داده بودند وبه تاد سبزی نخلستان های خرمشهر می افتم که سبزی خودرا با سرخی خون شهیدان معامله کردند.تجارتی بهتر از این تجارت الهی کجا سراغ دارید که برای تجارش ومسافران کاروان حسینی،همه اش سود بود.

بااین که ما آن زمان نبودیم و حتی پدر ومادر های ما هم سن زیادی نداشتند اما در سال های اخیر با معدوم شدن صدام من نیز از ته قلبم خوس حال شدم . با خود می گویم:اگر من در آن موقع بودم ، درآن شرایط ، درآن دود وآتش چه می کردم ؟ پرنده ی ذهنم را به سوی آن جا پرواز دادم ، انگار خودم را همراه بچه های خرمشهر می دیدم که همگیدر تلاش وتکاپو بودند تا هر کاری از دستشان بر می آمد انجام دهند و در آزادی شهر شان سهیم باشند . شهری که همچون دفتر خاطراتی است که هر ورقش یاد آور رشادت ها ودلیری های مردان خداست و هنوز سخاوتمندانه خاطرات خود را به اهلش منتقل می کند ، کافی است با دل به آنجا سفر کنیم . 

انشایی از عرفان موسوی دانش آموز مدرسه یادگاری شهرکرد 

ادامه مطلب...


پاسخ حضرت علی به سوال علم بهتر است یا ثروت؟

پاسخ حضرت علی به سوال علم بهتر است یا ثروت؟

 

جمعیت زیادی دور حضرت علی(ع) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:

-یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟

علی(ع)در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:

- اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟

علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.

نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.

در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود:علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:

-یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند:علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:

یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد.

همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.

در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:

-یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

امام فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.

سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که… نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:

یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.

نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند.در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:

-یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:

علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.

سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم

ادامه مطلب...


سفارش تبلیغ